۱۴۰۴.۰۷.۲۳

صد و بیست و ششمین جلسه «مثنوی‌خوانی» با ارائه محمدرضا سنگری، صبح روز ۲۳ مهرماه در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری برگزار شد.


به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، صدو بیست و ششمین کلاس مثنوی‌خوانی، با ارائه محمدرضا سنگری، صبح چهارشنبه ۲۳ مهرماه ۱۴۰۴ در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری برگزار شد.

سنگری در این نشست به تشریح این نکته پرداخت که چگونه رخدادهای زندگی، خاستگاه تفکر و جهان‌بینی ما می‌شوند و سپس نماد «طوطی» را در مثنوی با توجه به ریشه‌های بودایی و قصص اسلامی تحلیل کرد.

آغازگر جلسه مثنوی‌خوانی این هفته، آوازخوانی حشمت‌الله نوروزی بود. حشمت‌الله نوروزی که از هنرمندان خوشنویس حوزه هنری است، به رسم تمام جلسات، غزلی را به آواز خواند؛ غزلی از حافظ شیرازی با مطلع: «دَمی با غم به سر بردن، جهان یک سر نمی‌ارزد / به می بفروش دلقِ ما، کز این بهتر نمی‌ارزد/ به کویِ می فروشانش، به جامی بر نمی‌گیرند/ زهی سجادهٔ تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد». این آواز و غزل مورد پسند و تشویق حضار قرار گرفت.

محمدرضا سنگری با اشاره به غزل قرائت‌شده، بیان کرد که حافظ برخلاف سعدی، اهل سفر نبوده است و یکبار که به سفر رفت اتفاقاتی افتاد که سفر را نیمه‌کاره رها کرد و به شیراز بازگشت. این بیت‌ هم بر این موضوع تأکید دارند که «چه آسان می‌نمود اول غم دریا به بوی سود/ غلط کردم که این طوفان به هزار گوهر نمی‌ارزد.»

وی خاطرنشان کرد: این رویکرد نشان می‌دهد که ما از کجا به مسائل نگاه می‌کنیم. گاهی متوجه نیستیم که تفکر ما نتیجه‌ رخدادی است که در ما پنهان شده است. این آمیزه را در تفکر تمام بزرگان می‌توان مشاهده کرد مثلا در برخی فلاسفه غرب، یک تجربه موجب یک تفکر شده‌ است.

این پژوهشگر ادبیات تأکید کرد که چگونه یک تجربه ساده، می‌تواند زمینه یک تفکر یا حتی یک نفرت را در فرد شکل دهد.

مراقب باشید نقاط قوت ما، عامل شکست و نقاط ضعف ما نشوند

وی با ذکر مثالی از مادر شهیدی که پلاک فرزندش را از شکم یک ماهی خارج کرده بودند و پس از آن دیگر هرگز ماهی نخورد، نشان داد که رخدادها تا چه حد درونی و عمیق بر بینش و رفتار ما تأثیر می‌گذارند.

این نویسنده افزود: مواجهه افراد با پدیده‌های جهان متفاوت است و بسته به شرایط، زمان، مکان و اتمسفر، نگاه و بینش شخص تغییر می‌کند.

تحلیل نماد طوطی از بودیسم تا مولانا

در ادامه، بحث به نمادشناسی پرندگان در ادبیات و تمرکز بر «طوطی» معطوف شد. سنگری توضیح داد که در ادبیات عرب، «طیره» (پرندگان) به صورت منفی و مرتبط با شوم بودن یا یمن بودن تعبیر می‌شدند، اما طوطی از جمله نمادهایی است که دارای نگاه چندگانه است؛ به اعتبار وجود بیرونی منفی و به اعتبار وجود درونی مثبت.

وی ریشه‌ خاستگاه اصلی تفکر مولانا درباره طوطی را به مربوط هندوستان و آیین بودایی دانست و گفت: بحث ارتباط پرندگان با انسان از بوداییان نشأت می‌گیرد؛ در تفکر بودیسم طوطی دستیار خدایان است.

داستان چاتکه و روح بودا

این استاد ادبیات به داستان‌های چاتکه که انگاره‌های بودایی هستند، اشاره کرد. او قصه برهمنی را بازگو کرد که دو طوطی (خواهر و برادر) می‌خرد و آن‌ها را همچون فرزند با خود می‌پروراند. هنگامی که برهمن به سفر می‌رود و همسرش پیمان می‌شکند، طوطیِ خواهر به دلیل اعتراض کشته می‌شود. برهمن پس از بازگشت و دیدن ناله‌ طوطی برادر او را آزاد می‌کند. در این روایت، آن طوطیِ آزادشده روح بودا بوده و مفاهیم «سخن گفتن، ناله کردن و رها شدن» در پس‌زمینه ذهنی مولانا قرار گرفته‌اند.

نقطه قوت، عامل شکست

در ادامه سنگری بر این نکته تاکید کرد که همه حیوانات شعور دارند و نمونه‌های اثباتگر در این موضوع  را از گفت‌وگوی انبیا با حیوانات می‌توان درک کرد.

وی داستان طوطی و حضرت سلیمان را نقل کرد و به پیام تربیتی عمیق آن پرداخت. در این قصه، طوطی در قفس به دلیل آوازخوانی‌اش محبوب صاحبش بود تا اینکه طوطی دیگری از بیرون با او گفت‌وگو می‌کند. پس از آن طوطیِ درون قفس خاموش می‌شود و حضرت سلیمان علت را می‌پرسد. طوطی پاسخ می‌دهد: «طوطیِ آزاد به من گفت همه بدبختی تو از این خواندن و ناله‌کردن است. هرچه بیشتر بخوانی، بیشتر در قفس می‌مانی.»

وی نتیجه گرفت: «مراقب باشید نقاط قوت‌تان به نقطه ضعف‌تان تبدیل نشوند. شیطان نقطه قوت انسان را پیدا می‌کند و آن را دستاویز شکست و عامل سقوط او قرار می‌دهد.»

سنگری همچنین اظهار کرد: در نهایت، پدیده‌ها و نمادها به تناسب موقعیتی که با آن روبرو می‌شوند، می‌توانند شخصیت و معنای جدیدی پیدا کنند.

ادامه کلاس به قرائت داستان طوطی و بازرگان سپری شد.

بود بازرگان و او را طوطیی

در قفس محبوس زیبا طوطیی

چونک بازرگان سفر را ساز کرد

سوی هندستان شدن آغاز کرد

هر غلام و هر کنیزک را ز جود

گفت بهر تو چه آرم گوی زود

هر یکی از وی مرادی خواست کرد

جمله را وعده بداد آن نیک مرد

گفت طوطی را چه خواهی ارمغان

کارمت از خطهٔ هندوستان

گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان

چون ببینی کن ز حال من بیان

کان فلان طوطی که مشتاق شماست

از قضای آسمان در حبس ماست

بر شما کرد او سلام و داد خواست

وز شما چاره و ره ارشاد خواست

بیشتر بخوانید:

اگر عاشق به معشوق برسد، دیگر عاشق نیست

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha